معنی بحث و گفتگو

حل جدول

بحث و گفتگو

جدال، کشمکش، مناظره، مذاکره، مباحثه

مباحثه


بحث کردن و گفتگو

مباحثه


مورد بحث و گفتگو

مطرح


گفتگو

بحث


بحث

گفتگو


مذاکره و گفتگو

بحث

لغت نامه دهخدا

گفتگو

گفتگو. [گ ُ ت ُ] (اِمص مرکب) مکالمت. (آنندراج). مباحثه. مجادله. گفت و شنود:
نگر نرّه دیو اندرین جستجو
چه جست و چه دید اندرین گفتگو.
فردوسی.
می اندر گفتگو آمد پس از گفتار جنگ آمد
خم و خانه بچشم من همه تاریک و تنگ آمد.
فرخی.
و او کسی است که در حکم بر او غلبه نمی توان کرد و در شکست و بست با او گفتگو و برابری نمی توان نمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310).
همچو آن ابلیس و ذریات او
با خدا در جنگ و اندر گفتگو.
مولوی.
گفتگو آیین درویشی نبود
ورنه با تو ماجراها داشتیم.
حافظ.
و رجوع به گفتگوی و گفت و گوی شود.


بحث

بحث. [ب َ] (ع مص) واپژوهیدن. (تاج المصادر بیهقی). پژوهیدن. (زوزنی). کاویدن و تفتیش کردن از کسی یا چیزی. (منتهی الارب). بازپرسی کردن. تفتیش. واکاویدن سخن. (آنندراج). کاوش. واکاویدن از سخن. جستجو. شدت طلب. کافتن. (نصاب الصبیان). بازجستن. کاویدن. (ترجمان علامه جرجانی ص 25). کاوش. تفتیش. استقصا. (ناظم الاطباء). تفحص. (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (کشاف اصطلاحات الفنون): در آن دیار هم شرایط بحث... هرچه تمامتر بجای آوردم. (کلیله و دمنه).شرایط بحث اندران بغایت رسانیدم. (کلیله و دمنه).
بحث عقل است این چه عقل ای حیله گر
تا ضعیفی ره برد آنجا مگر
بحث عقلی گر در و مرجان بود
آن دگر باشد که بحث جان بود.
مولوی.
مال بی تجارت و علم بی بحث و ملک بی سیاست... (ازگلستان سعدی). || مباحثه. جدل. محاجه. گفتگو. مذاکره. مناظره. مسئله پرسیدن: گروهی حکما در حضرت کسری به مصلحتی سخن همی گفتند و بزرجمهر... خاموش، گفتندش که چرا در این بحث سخن نگوئی ؟ (از گلستان سعدی). || گفتگو. سخن. حدیث:
یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین لبان
بحث سر عشق و ذکرحلقه ٔ عشاق بود.
حافظ.
ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود
وین بحث با ثلاثه ٔ غساله میرود.
حافظ.
بحث بلبل بر حافظ مکن از خوش سخنی
پیش طوطی نتوان نام هزاران بردن.
حافظ.
- بحث درباره چیزی یا کسی رفتن، درباره ٔ کسی یا چیزی گفتگو شدن. دور زدن سخن درباره ٔ چیزی یا کسی:
ز خارزار تعلق کشیده دامن دار
که بحث بر سر یک سوزن مسیحا رفت.
صائب.
گفتمش جان داد شاهی بی تو، گفت
بحث در خضر و مسیحا می رود.
امیر شاهی سبزواری.
|| در اصطلاح اهل نظر بر حمل چیزی بر چیزی و بر اثبات نسبت خبری بدلیل و بر اثبات محمول برای موضوع و بر اثبات عرض ذاتی برای موضوع علم و بر مناظره اطلاق شود. (از کشاف اصطلاحات فنون). || اعتراض. ایراد. || مجازاً، جنگ و نزاع. (آنندراج). جدال. (ناظم الاطباء). و رجوع به حکمت اشراق ص 298، 305- 308 و تمدن جرجی زیدان ج 5 ص 142 و دزی ج 1 ص 52 شود. || کندیدن و کاویدن زمین. (غیاث اللغات) (آنندراج). زمین را کاویدن. طلب چیزی کردن در خاک.

بحث. [ب َ] (ع اِ) معدن. کان. || مار بزرگ. (آنندراج) (منتهی الارب). ج، بحوث. (منتهی الارب).

مترادف و متضاد زبان فارسی

بحث

جدال، گفتگو، مباحثه، مذاکره، مقال، مناظره، مناقشه، درس، جستار، مبحث

فرهنگ فارسی هوشیار

بحث شدن

(مصدر) مورد بحث قرار گرفتن موضوع سخن و گفتگو شدن.


گفتگو

مباحثه، مجادله، گفت و شنود

فرهنگ معین

بحث

مذاکره، گفتگو. [خوانش: (بَ) [ع.] (مص ل.)]

فارسی به عربی

بحث و …)

اِحْتِدامٌ

معادل ابجد

بحث و گفتگو

1042

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری